طرح / شهید حاج حسین همدانی ...
پنجشنبه بیستم مرداد ۱۴۰۱ ، ساعت 22:55برای دانلود با کیفیت عالی اینجا کلیک کنید (دانلود کنید)
وبلاگ جنگ نرم نوشت :
پیام رهبر انقلاب در پی شهادت سردار حسین همدانی:
بسماللهالرحمنالرحیم
شهادت سردار سرافراز، شهید حسین همدانی را به خانوادهی گرامی و بازماندگان و دوستان و همرزمانش و به مجموعهی پر افتخار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تبریک و تسلیت میگویم. این رزمندهی قدیمی و صمیمی و پر تلاش، جوانی پاک و متعبّد خود را در جبهههای شرف و کرامت، در دفاع از میهن اسلامی و نظام جمهوری اسلامی گذرانید و مقطع پایانی عمر با برکت و چهرهی نورانی خود را در دفاع از حریم اهلبیت علیهمالسلام و در مقابله با اشقیای تکفیری و ضد اسلام سپری کرد، و در همین جبههی پر افتخار به آرزوی خود یعنی جان دادن در راه خدا و در حال جهاد فی سبیل الله نائل آمد و فضل و رحمت الهی بر او گوارا باد. صف استوار آرزومندان این موهبت و کمربستگان راه جهاد و شهادت در ایران اسلامی و در سپاه و همهی نیروهای مسلّح جمهوری اسلامی، صفّی بلند و بنیانی مرصوص است: و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا.. رحمت خدا بر شهید همدانی و بر همهی مجاهدان راه حق. سیّد علی خامنهای ۱۸ مهر ۱۳۹۴۱۳۹۴/۰۷/۱۸
سردار همدانی ۱۶ مهر ۱۳۹۴ زمانی که در حال بازدید و شناسایی در یکی از مناطق در دستان تکفیریها در حلب سوریه بود، پس از برخورد به کمین، ماشین حامل وی منحرف شده و دشمن ماشین ایشان را به رگبار میبندند که در این درگیری حبیب حرم سپاه از ناحیه چشم و سر آسیب جدی دیده و با وجود اعزام به بیمارستان به آرزوی دیرین خود یعنی شهادت نائل می آید، شهیدی که شوق به شهادتش را شهید سلیمانی در یکی از سخنرانیهای خود اینگونه تعریف میکند:
"من رفتم خدمت آقا (رهبر معظم انقلاب) برای مجوز کاری که ایشان (شهید حسین همدانی) میخواست انجام بدهد، برای این رفته بودم مجوز بگیرم، چون آن وقت ما هنوز مجوز اینکه پاسدار داخل میدان ببریم نداشتیم. ما میخواستیم که پاسدار ببریم برای اینکه فوعه و کفریا را بتوانیم آزاد بکنیم؛ لذا آمدیم مجوز برای این کار را بگیریم.
شهید همدانی هم چون فرماندهی قرارگاه سیدالشهدا امام حسین (صلوت الله علیه) بود او هم در این کار متولی شد. او وقتی شنید که پاسدارها میآیند و پاسدارها باید بیایند و همهی این حرفها، اصلاً _چون خودش سالها اینجا بود_ یک شوقی پیدا کرد. یعنی کلاً هوایی شد و گفت من اصلاً نمیمانم و به سمت آنجا آمد.
آخرین لحظهای که من شهید همدانی را دیدم، تقریباً چند ساعت قبل از شهادتش بود. یک حالت جوانیای در او دیدم. من در آن لحظهی آخر که شهید همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. بعداً فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است.
اینکه میگویم در یک شکل جوانی او را دیدم، چون آن حالت خاص را در او ندیده بودم، آن سکوت خاص را، خیلی بشاش و خندان بود؛ خیلی.
آنجا با خنده به من گفت «بیا باهم یک عکسی بگیریم، شاید این آخرین عکس من و تو باشد.» او خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلاً عکسی بگیرد؛ چه خودش، چه با کسی. وقتی این حرف را زد من تکان خوردم. خواستم بگویم شما نروید، چون از همان جایی که او میخواست برود، من داشتم برمیگشتم؛ ولی یک حسی به من گفت، چیزی نیست خبری نیست، لذا چیزی به او نگفتم.
وقتی که این حالت را در شهید همدانی دیدم، این شعر در ذهنم آمد: چون رهد از دست خود دستی زند/ چون جهد از نفس خود رقصی کند/ من این دست رقص را، این حالت پرواز را، این حالت اشتیاق را، این حالت عروج را در او دیدم. "
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
جمع آوری مطالب و طراحی پوستر توسط : ابراهیم معصومی مدیر وبلاگ جنگ نرم www.jnarm.blogfa.com