ده خاطره زیبا از شهید برونسی به همراه وصیت نامه آن شهید بزرگوار (جنگ نرم )
سه شنبه چهارم مهر ۱۳۹۱ ، ساعت 17:34






شهيد برونسي مي گفت: اولين دفعه كه مي خواستم به جبهه بروم براي خداحافظي به خانه آمدم و ديدم كه خانمم حالت غش به او دست داده و خيلي وضع ناجوري داشت. مي گفت: بالاي سرش ايستادم تا بالاخره به هوش آمد. مادر زنمان هم بود. مانده بوديم كه چه طوري با اين وضعيت روحي و جسمي كه دارد جريان رفتن جبهه را به او بگويم. از طرفي مجبور بودم. چون وقت داشت تند تند مي گذشت و بايد خودم سريع به كارهايم مي رساندم. بالاخره جريان را به خانمم گفتم: .....
person
طراحی و نویسنده : ابراهیم معصومی
tooltip_2